معني و توضيح روان دروس فارسی دهم

ساخت وبلاگ
درس یکم: نیایش
1-به نام آفرینندۀ هفت آسمان سخن را آغازمی کنم/آن خدایی که انسان را از مشتی خاک آفرید.
2-خدایا،بخشش و احسان خود را نصیب ما کن/و از روی لطف و محبت به  حال ما توجهی کن.
3-خداوندا،تو روزی رسان هر پیدا و پنهان(همۀ موجودات) هستی/و آفرینندۀ هر دانا و نادان(همۀ انسان ها)یی.
4-خدایا،چه خوش است که سخنانم دربارۀ توست/ و همۀ هستی من از توست.
5-وقتی بهار می شود خود را با شکفتن طبیعت نشان می دهی/ به راستی که نقاب از چهره برمی داری.
6-تو روشنی چهره ات را به خاک می دهی/و تصویرهای شگفت آوری(گل های رنگارنگی) از دل خاک بیرون می آوری.
7-گل به اشتیاق تو در بهار شکوفا می شود/و به همین دلیل رنگارنگ است.
8-به هر شیوه و زبانی که توصیفت کنم،تو بالاتری/مطمئنم که بی تردید تو دوست حقیقی هستی.
9-خداوندا، من هیچ چیزی نمی دانم/و این تویی که دانندۀ همه چیز هستی.
درس یکم: چشمه و سنگ(چشمۀ کوچک)
1-چشمه ای پرخروش،مغرور و شتابان از زیر سنگی جاری شد.
2-(آن چشمه)گاه پرخروش وخشمگین پیش می رفت آن گونه که کف هایی چون صدف به دهان می  آورد/گاه نیزچون تیری که به سوی هدف می رود،مستقیم و به سرعت حرکت می کرد.
3-(آن چشمه) گفت: در میان همۀ موجودات(عناصر خلقت) یگانه ام/ و مایۀ افتخار گل سرخ و صحرا ، من هستم.
4-هنگامی که جاری شوم سبزه و چمن در کنار من/بر سر و دوش من بوسه می زند.(در کنارم سبز می شود)
5-زمانی که سبزه های بلند و تابدار را از پیش چهره ام برمی دارم/ماه رخسار خود را در من مشاهده می کند.
6- قطرۀ باران وقتی که بر خاک می افتد/ از آن گیاهانی باطراوت می روید.
7-همان قطره وقتی که در پایان سفر به من می رسد/از شرمندگی خود راکنار کشیده و تسلیم می شود.
8-ابر سرمایۀ خود(باران) را از من می گیرد / باغ به وسیلۀ من زیبا و سرسبزمی شود.
9-گل با آن همه رنگارنگی و شایستگی/زندگیش را ازروشنی وجود من گرفته است.
10-در انتهای این آسمان لاجوردی/چه کسی هست  که بتواند با من برابری کند؟
11-آن چشمه ، به همین شیوه با سرمستی و غرور/ حرکت می کرد و چون کمی از جایگاه اصلی خود دور شد،
12-دریای پرخروشی را دید/که ترسناک،بی نظیر و پرجنب و جوش بود.
13-(آن دریا) با غرّش خود گوش آسمان را کر کرده بود/ و به دقت، چشمه را می نگریست و بسیار ترس آور بود.
14-درست مانند زمین لرزه ای/ تنش را به تن ساحل تکیه داده بود.(شدت امواج ساحل را می لرزاند)

15-هنگامی که چشمۀ کوچک به دریا رسید/ و آن همه خروش و هیاهوی امواج دریا را دید،
16-خواست خود را از آن مهلکه و گرداب برهاند/ و خویش را به بلندی برساند ،
17-اما آن چنان متحیر و مبهوت وساکت ایستاد/ که با همۀ  خوش زبانی  سکوت اختیار کرد.   یزدان پناه .دبیر ادبیات دبیرستان شاهد
درس دوم: از آموختن ننگ مدار
ابتدا واژه های مهم متن ، معنی و توضیحی دربارۀ واژه های کلیدی:
ننگ: خجالت.شرم.
میاسا:دست برندار. آرام نگیر.فعل نهی از مصدر آسودن.
نمای:نشان بده. فعل امر از مصدر نمودن
داد دادن: انصاف دادن.عدالت را رعایت کردن.
داور: قاضی .  مستغنی: بی نیاز.   تیمار : خدمت و محافظت از بیمار. اندیشه.    پیدا کردن: ظاهر کردن.آشکار ساختن.
مُحال:دروغ.بی اصل. ناممکن.     از جای شدن: خشمگین و ناراحت شدن.     ضایع:تباه. تلف.   قرابت:خویشاوندی.
مولَع: شیفته. حریص. بسیار مشتاق    ایمن: آسوده خاطر.   رستن: رهیدن. رهایی.
معنی روان جملات و عبارات مهم:
به زبان دیگر مگو و به دل دیگر مدار:گفتار و نیتت یکی باشد.
گندم نمای جو فروش نباشی:  متقلب و ریاکار نباشی.
اندر همۀ کارها داد از خویشتن بده: در همۀ کارها عدالت را در مورد خود رعایت کن.
اگر غم و شادیت بُوَد، به آن کس گوی که اوی تیمار غم شادی تو دارد: اگر ناراحت یا شاد باشی،
به کسی بگو که در فکر غم و شادی تو باشد.یا غم و شادی تو برایش مهم باشد.
به هر مُحالی ازحال و نهاد خویش بنگردی: با هر دروغی ازرفتار و ذات خوب خود روی برنگردانی.
نومیدی را در امید بسته دان و امید را در نومیدی: ناامیدی را به امیدواری و امیدواری را به ناامیدی وابسته بدان.
از بیگانه ناایمن شوی:از غریبه، خطری تو را تهدید کند.
دبیر زبان و ادبیات فارسی دبیرستان های استعدادهای درخشان
اله کرم یزدان پناه 
سفر به بصره(درس سوم)
 وقتی به بصره رسیدیم از برهنگی و ناتوانی مانند دیوانه ها شده بودیم و سه ماه بودکه موی سر خود را کوتاه نکرده بودیم. می خواستم  به حمّام بروم به امید این که گرم شوم زیرا هوا سرد بود و لباسی نبود و من و برادرم به خاطر سرما هر کدام پارچه ای کهنه به کمرمان و پارچه زمخت و کهنة دیگری بر پشت بسته بودیم. گفتم الآن چه کسی ما را به حمام راه می دهد؟
 خورجین کوچکی داشتم که در آن کتاب می گذاشتم .آن را فروختم و بهای آن را که چند سکة نقرة بی ارزش بود در پاکتی قرار دادم که به مسئول حمّام بدهم به امید این که به ما اجازه دهد تا زمان بیشتری در حمّام بمانیم تا چرک و آلودگی را از بدنمان پاک کنیم . وقتی آن سکه های نقره را پیش او گذاشتم به ما نگاه کرد(اندیشید) و گمان کرد ما دیوانه هستیم .  
مسئول حمّام به ما گفت :« بروید که الآن مردم از حمّام بیرون می آیند.» و اجازه نداد که ما وارد حمّام شویم. از آن جا باشرمندگی  بیرون آمدیم و با عجله رفتیم. بچه هایی که نزدیک درِ حمّام بازی می کردند ،گمان کردند که ما دیوانه هستیم. به دنبال ما راه افتادند  وبه ما سنگ می زدند و سر وصدا می کردند.
ما به گوشه ای رفتیم وبا تعجب دربارة کار دنیا فکر می کردیم و شخصی که اسب و شتر کرایه می داد از ما سی دینار مغربی(پول کشور مراکش)می خواست.وماهیچ راه چاره ای برای پرداخت کرایة شتر به او نداشتیم جز آن که از یک نفر کمک بگیریم .وزیر پادشاه اهواز به نام ابوالفتح علی به احمد که شخصی بود شایسته و در شعر و ادب،کمال و برتری داشت و جوانمرد وباسخاوت بود به بصره آمده بود .من در آن زمان بایک مرد ایرانی که او هم شایستگی داشت آشنا بودم وآن مرد ایرانی با وزیر دوستی و معاشرت داشت.آن مرد ایرانی هم فقیر بود و شرایط و وضع مالی خوبی نداشت که بتواند به اوضاع ما سروسامانی بدهد. او شرایط بد مارا برای آن وزیر بازگو کرد
وقتی وزیر اوضاع ما را شنید مردی رابا اسبی نزد من فرستادو پیغام داد که« دروضعی که هستی سوار اسب شو و پیش من بیا»من  به خاطر اوضاع بد و نداشتن لباس خجالت می کشیدم و رفتن را صلاح ندانستم، نامه ای نوشتم و عذر خواهی کردم و گفتم «بعداّ خدمت شما می آیم.»،و دلیل و هدف من دو چیز بود: یکی بیچارگی و نداری؛دلیل دیگرم این بود که با خود گفتم او حتماً گمان می کند من در فضل و کمالات درجة بالایی دارم نامه نوشتم تا وقتی نامة مرا بخواند بتواند تشخیص دهد که حدّ و اندازه و سواد من چقدر است،تا وقتی نزد او می روم شرمنده نشوم.فوراً سی سکة طلا فرستاد و پیغام داد که با این پول برای خود لباس تهیّه کنید.
با آن پول دو دست لباس خوب و مرتب تهیه کردیم و روز سوم نزد وزیر رفتیم .او را مردی شایسته و بافرهنگ و دانشمندو خوش ظاهر و فروتن و دین دار و خوش صحبت دیدم. مارا نزدیک خود نشاند واز اول شعبان تا وسط ماه رمضان آن جا ماندیم و وزیر دستور داد مبلغ سی دیناری را که آن عرب بابت کرایة شتر از ما می خواست به او پرداخت کردندومرا از غصه و اندوه بدهکاری رها کردند.
خدای بلند مرتبه به حقّ ِ حق و اهل آن همة بندگان خود را از رنج و عذاب بدهکاری نجات دهد.و وقتی خواستیم برویم مارا با بخشش و هدیه و احترام از راه دریا روانه کرد، طوری که از برکت آن مرد وارسته در کمال احترام و بزرگی و آسایش به ایران رسیدیم .خدای عزیز و بزرگ از مردان وارسته خشنود و راضی باشد.
پس از آن که اوضاع مادی و دنیوی ما خوب شده بود ، هرکدام لباس پوشیدیم و یک روز به آن حمامی رفتیم که ما را به آن راه نداده بودند. وقتی از در وارد شدیم مرد حمّامی و هر کس که در حمام بود به احترام ما بلند شدند و تا وقتی که ما داخل حمام رفتیم ایستادند،و کیسه کش ها آمدند ودر خدمت ما بودند و زمانی که از حمّام بیرون آمدیم هرکسی که در رخت کن حمّام بود به احترام ما برخاست و هیچ یک از آن ها تا وقتی که ما لباس پوشیدیم و بیرون آمدیم نمی نشستند
ودر آن بین شنیدم مرد حمّامی به یکی از دوستانش می گوید:«این مردان جوان همان کسانی هستند که ما در فلان روز آنها را به حمام راه ندادیم.»وآنها فکر می کردند که ما زبان آنها را بلد نیستیم.من به زبان عربی گفتم:«راست می گویی، ما همان کسانی هستیم که پلاس های کهنه و پاره بر پشت خود بسته بودیم.» آن مرد شرمنده شد و خیلی عذر خواهی کرد.و این دو موقعیّت متفاوت به فاصلة بیست روز برای ما پیش آمد و این بخش از ماجرای سفر خود را به آن دلیل بیان کردم که مردم بدانند که هرگاه مشکل و تنگدستی از روزگار می رسد نباید ناله و زاری کرد و هرگز نباید از بخشش و مهربانی خداوندی که شکوه و عظمت زیادی دارد و نعمت ها و رزق وروزی او بسیار فراگیر است و شامل همة بندگانش می شود ناامید شد زیرا او که بلند مرتبه است،بسیار مهربان است.

 واژه ها و جمله های مهم درس پنجمدل خواه : باب ميلخشكي نداشت : رسمي نبود.به‌جد: جديخنده درآن روا بود: به راحتي درآن مي خنديديم.معلم دور نبود.«صورتك به رو نداشت»: معلم با ما صميمي بود و كلاس خسته كننده نبود. «بداخلاق نبود.»صورتك: نقابدرآن دستي نازك داشت: كنايه از ماهر بودن.رنگ را نگارين مي ريخت: رنگ را هنرمندانه به كار مي برد.اسليمي: «ممال»=اسلاميدل گشا: كنايه از زيباگويا: آشكار رعنارقم مي زد: زيبا نقاشي مي كرد . چابك: سريعروان گرته مي ريخت: ساده مي كشيد.دربيرنگ اسب حرفي به كارش بود: درطرح اوليه مشكلي داشت.ما را به رونگاري آن مي نشاند: مارا به كشيدن از روي طرح موظف مي كرد.به نقطه چيني نقشه ي خود مي نشست:خودش به نقطه چيني قالي مي پرداخت.ناسازي: مخالفتمشوش: پريشانخلف صدق: جانشين راستين          خلف صدق نياكان هنرور خود بود: جانشين راستين اجداد هنرمند خود بود.از سر نيازي بود: از روي نياز و ضرورت بود. پهلو: نيم رخاسبي خود را به كمال نشان مي داد: خودش را كامل تر نشان مي داد. «تناسب اندام را بهتر نشان مي داد.»وقب: گودي انداميال: موهاي سراسبغارب: ميان دو كتف گوديآخره:گردننشاند: كشيدگرده: كمركله: برآمدگي پشت پاي اسبمردد: شكاكتمامت خود رامي خواست: كامل بودن خود را درخواست مي كرد.رندانه: زيركانهصورتگر: نقاش

درس ششم(غزل مهر و وفا)
 قالب : غزل      شعر از حافظ        نوع ادبي : غنايي (مناظره ي عرفاني )
1- گفتم به اندوه جدايي تو گرفتارم  گفت : غم تو به پايان مي رسد . به يار گفتم كه ماه تابان شب تار من باش . پاسخ داد اگر این ماه طلوع کند و یا امکانش وجود داشته باشد .
مفهوم بیت:تغییر اوضاع و نیازمندی عاشق
نكته ها و آرايه ها :
سرآمدن : چنان كه امروز هم به كار مي رود يعني پايان يافتن ، به انجام رسيدن ، برآيد : ايهام دارد : 1- اگر امكان داشته باشد ، اگر طلوع کند .
سر و بر : جناس      تشبيه (تو مثل ماه من باش )
2- گفتم : از عاشقان رسم وفاداري بياموز . پاسخ داد : از زيبا رويان اين كار هرگز ساخته نيست .
مفهوم بیت:بی وفا بودن معشوق
مهرورزان : عاشقان    كمتر : قيد به معنی هرگز.
3- به يار گفتم كه صورت خيالي تو را در عرصه ي فكر راه نخواهم داد(به تو فکر نخواهم کرد) پاسخ داد كه خيال من شبگردي عيار و چابك دست است و به طريق ديگر در آيد و دل تو را بربايد.
اندیشیدن به معشوق
خيال : تخيل ، تصور ، صورت ذهني .
آرايه : خيالت شب رو است  تشخيص خيال تو مثل انساني است كه شب راه مي رود.
4- به يار گفتم كه بوي خوش گيسوي تو مرا در جهان به بيراهه كشيد. پاسخ داد اگر متوجه باشي همین بو خود مايه ي راهنمايي تو خواهد شد .
مفهوم بیت:توجه به معشوق و نشانه هایش.
آرايه : بوي زلف رهبر تو مي شود (تشخيص ) . بو: ایهام
5- گفتم خوشا هوايي كه از باد بهشت  مي وزد . پاسخ داد خوشا به نسيمي كه از كوي دلبر مي وزد.
مفهوم بیت:برتری معشوق بر همه چیز.
آرایه ها: مراعات نظیر(هوا،باد،نسیم)
6- گفتم كه لبت كه چون عسل شيرين است ما را در آرزوي وصال خود كشت . پاسخ داد تو شرط بندگي را به جاي آور لطف او شامل حال بنده مي شود.
مفهوم بیت:اطاعت و فرمان پذیری. بنده نوازی معشوق.
لعل استعاره از لب  . لعلت ما را به آرزو كشت : تشخيص    بندگي و بنده پرور : اشتقاق و تناسب
نوش لعل : تشبيه هم دارد       لعل چون نوش (= عسل ). لعل: استعاره از لب
7- گفتم دل مهربانت كي قصد آشتي با ما دارد. گفت : اين را با كسي در ميان مگذار تا وقت آن فرا رسد.  
مفهوم بیت:طلب عنایت و بخشش.
  مصراع اول : تشخيص
8- گفتم ديدي كه روزگار عشرت و شادكامي چگونه به پايان آمد . گفت : حافظ خاموش باش زيرا اين اندوه و رنج به پايان خواهد آمد .
مفهوم بیت: تغییر اوضاع
آرایه ها: تضاد(عشرت با غصه)
غزل  مهر و وفا دارای صنعت سؤال و جواب ( مناظره ) است .
اله کرم یزدان پناه 
معنی روان درس هفتم: جمال و کمال
بدان که قرآن مانند است به بهشت جاودان؛ در بهشت از هزار گونه نعمت است و در قرآن از هزار گونه پند و حکمت است. در بهشت،انهارو اشجار است و در قرآن ،اخبار و اعتبار است.
معنی:این را بدان که قرآن مثل بهشت جاودان است در بهشت هزار نوع نعمت وجود دارد و در قرآن هزار نوع پند و حکمت. در بهشت رودخانه ها و درختان وجود دارد و در قرآن اخبار و عبرت گرفتن ها.
زینت قرآن،بی جمال بهشت ،تمام است و زینت بهشت،بی جمال و کمال قرآن نا تمام است.
معنی:
آراستگی قرآن بدون زیبایی بهشت نیز کامل است،امّا آراستگی بهشت بدون زیبایی و کمال قرآن ناقص است.
 
مَثَلِ قرآن ، َمثَلِ آب است روان؛در آب، حیات تن ها بود و در قرآن حیات دل ها بود. آب را صفت طهارت است؛چون تن به نجاست بیالاید، به آب پاک گردد، و قرآن را صفت ،طهارت  است؛ چون تن به گناه و زَلَّت بیالاید،به قرآن پاک گردد.
معنی:
و قرآن مانند آب روان است ؛ آب موجب زندگی جسم هاست و قرآن عامل زندگی دل ها و روان هاست. ویژگی آب،پاکی آن است.زمانی که جسم به نجاست آلوده شود با آب پاک می شود و ویژگی قرآن نیز پاکی است،زمانی که جسم به گناه و لغزش آلوده شود ،با قرآن پاک شود.
 
ای دوست! درمان کار خود کن واگر معاملت می کنی، با حق کن، که تا خلق سود خود نبیند ، باتو معاملت نکند!هرکس که روی از معاملت با خلق بتافت،دنیا و آخرت در راه معاملت با حق بیافت.
معنی:
ای دوست! برو و  خودت را اصلاح کن واگرمی خواهی  معامله کنی، با خدا معامله کن، زیرا انسان تا   سود خود رانبیند ، باتو داد و ستد نمی کند! هرکس که از داد وستد  با مردم روی گردان شد، هم دنیا و هم آخرت را در راه معامله با خداوند به دست آورد. 
( بریدن از دنیا مقدمة رسیدن به خداست)
 
در عالم ، نعمت بسیار است و لکن آب نیکوترین نعمت هاست، ودر قرآن، قصّه های بسیار است و لکن قصّة یوسف(ع) نیکوترین قصّه هاست.
معنی:
در عالم ، نعمت بسیاری وجود دارد امّا  آب بهترین نعمت  است، ودر قرآن، قصّه های بسیار است امّا قصّة یوسف(ع) بهترین قصّه هاست.
 
این قصّه،عجیب ترین قصّه هاست؛ زیرا در میان دو ضد جمع بوَد :هم فُرَقت بود و هم وُصلت؛ هم محنت بود ، هم شادی؛ هم راحت بود هم آفت؛ هم وفا بود، هم جفا؛ در بدایت بند و چاه بود،در نهایت تخت وگاه بود؛به اوّل بیم وهلاک بود و به آخر عزّ و مُلک بوَد؛ پس چون در او این چندین اندوه و طرب بوَد، در نهاد خود شگفت  و عجب بوَد.
 معنی:
این داستان،شگفت آور ترین داستان هاست؛ زیرا   دو چیز ضدّ هم را، کنار هم گِرد آورده،    :هم جدایی است هم رسیدن ؛هم رنج است  ، هم شادی؛ هم آسایش است هم سختی ، هم وفاداری است هم پیمان شکنی و ستم در آغاز اسارت و در چاه افتادن است و در پایان به تخت شاهی رسیدن؛در آغاز ترس و کشته شدن است و در پایان ارجمندی و پادشاهی، پس چون در این داستان، این گونه غم وشادی وجود دارد ،شگفت آور است.  
 گفته اند «نیکو ترین» ،از بهر آن بوَد که یوسف صدّیق وفادار بوَد و یعقوب خود او را به صبر آموزگار بود و زلیخا در عشق و درد او بی قرار بوَد، و اندوه و شادی در این قصّه بسیار بود، و خبر دهنده از او مَلِک جبّار بوَد؛فَلاجَرم حدیث ایشان نیکوترین احادیث اهل روزگار بوَد.
 معنی:
گفته اند «نیکو ترین» ،به این دلیل است  که یوسف راستگویی  وفادار بود و یعقوب خود به  او  درس صبر می داد و زلیخا در عشق و درد او بی تاب بود، و اندوه و شادی در این قصّه بسیار بود، و کسی که این قصّه را گفته،خداوند صاحب اختیار بود پس به ناچار سخن و داستان  آنها   نیکوترین سخن زمانه بود.
 
قصّة حال یوسف را نیکو نه از حُسنِ صورت او گفت، بلکه از حُسن سیرت او گفت؛ زیرا که نیکو خو ، بهتر هزار بار از نیکو رو. نبینی که یوسف را از روی نیکو ،بند و زندان آمد و از خوی نیکو ، امر و فرمان آمد؟
از روی نیکوش حبس و چاه آمد ، واز خوی نیکوش تخت و گاه آمد.
معنی:
داستان حال یوسف را   نه به خاطر زیبایی ظاهر او بیان کرد،بلکه به علّت زیبایی باطن او گفت؛ زیرا کسی که باطن و سرشتی نیک داردهزار مرتبه بهتر از کسی است که زیبا رو است. نمی بینی که روی زیبا، یوسف را به اسارت و زندان افکند و باطن زیبا او را به شاهی رساند؟ از زیبایی ظاهر برایش زندان و در چاه افتادن حاصل شد و از سرشت پاکش پادشاهی به دست آورد.
 
پادشاه عالم، خبر که داد در این قصّه ، از حُسن سیرت او داد،نه از حسن صورت او داد، تا اگر نتوانی که صورت خود را چون صورت او گردانی؛ باری، بتوانی که سیرت خود را چون سیرت او گردانی.
معنی:
خداوند در این داستان از باطن زیبا و پاک یوسف خبر دادنه از ظاهر زیبایش،تا اگر نمی توانی ظاهرت را مانند او کنی، به هر حال می توانی باطنت را را مانند باطن او کنی.
 
آنکه گفتیم سیرتش نیکوترین سیرت ها بود، از بهر آنکه در مقابلة جَفا، وفا کرد و در مقابلة زشتی، آشتی کرد و در مقابلة لئیمی،کریمی کرد.
معنی:
آنکه گفتیم باطنش زیباترین باطن بود ،به این علت بود که در برابر ستم وفا کرد و در برابر رفتار زشت، آشتی و دوستی نشان داد ودر برابر پستی، بزرگواری کرد.  
( رفتار بد دیگران را با خوبی جواب داد.)
 
برادران یوسف، چون او را زیادت نعمت دیدند، و یعقوب را بدو میل و عنایت دیدند، آهنگ کید و مکر و عداوت کردند تا مگر او را هلاک کنند وعالم از آثار وجود او پاک کنند.تدبیر برادران برخلاف تقدیر رحمان آمد. مَلِک تعالی او را دولت بر دولت زیادت کرد و مملکت و نبوّت ، زیادت بر زیادت کرد ،تا عالمیان بداند که هرگز کید کایدان با خواست خداوند غیب دان برابر نیاید!
 
معنی:
برادران یوسف، وقتی نعمت فراوان او را دیدند، و میل و توجّه یعقوب را به او مشاهده کردند، تصمیم به   مکر و حیله و دشمنی گرفتند تا   او را بکشند  و او را از عالم نیست و نابود  کنند.چاره اندیشی  برادران برخلاف تقدیر خداوند بود. خداوند بلند مرتبه مقام او را بسیار بالا برد و به سلطنت و پیامبری او بسیار افزود ، تا اهل عالم بدانند که هرگز حیلة حیله گران با اراده و خواست خداوند غیب دان نمی تواند  مقابله کند.  
«تفسیر سورة یوسف(ع)، احمدبن محمّد بن زید طوسی»

در سايه سار نخل ولايت
قالب: سپيد
خجسته باد نام خداوند، نيكوترين آفريدگاران
كه تو را آفريد.
اين جمله معادل آيه‌ی 14 سوره‌ی مؤمنون «فتبارک الله احسنُ الخالقين» است که شعر با آن آغاز می‌شود، و با آن پایان می‌یابد.
معنی: مبارک باد نام خداوند،بهترين آفريننده؛ زيرا كه تو را آفريده است.
از تو در شگفت هم نمی‌توانم بود.
مفهوم: عجز  شاعر ازدرک شناخت فضايل و نيكويی‌های حضرت علی (ع).
معنی: من از عظمت تو تعجّب هم نمی‌توانم بكنم(از بزرگی تو در شگفتی و حيرت هم نمی‌توانم باشم.)
كه ديدن بزرگی‌ات را، چشم كوچک من بسنده نيست.
معنی: زیرا كه برای مشاهده‌ی عظمت تو چشم كوچک من كافی نيست تو خیلی بزرگ‌تر از آن هستی که در چشم من بگنجی.
مور، چه می‌داند كه بر ديواره‌ی اهرام می‌گذرد
يا بر خشتی خام
مور: استعاره از ذهن شاعر
مور، چه می‌داند: تشخيص
تلميح دارد به اين كه بعضی از فرعون‌ها اهرام ساخته‌اند.
معنی: تو خيلی بزرگ‌تر از آن هستی كه در چشم كوچک من بگنجی. مور از كوچكی نمی‌داند بر روی ديواره‌ی اهرام  یا بر خشت خام، عبور می کند.
تو،‌ آن بلندترين هرمی‌كه فرعون تخيّل می‌تواند ساخت
هرم و فرعون: مراعات نظیر
تو آن بلندترين هرمی‌: ‌تشبيه
فرعون تخيّل: اضافه‌ی تشبيهی (تخيّل از نظر بلند پروازی به فرعون تشبيه شده است.)
معنی: تو بزرگ ترين هرمی‌ هستی كه تخيّل و ذهن من مانند فرعون می‌توان آن را بسازد، كمال تو بی حد است نمی‌شود تصوّری برای آن در نظر گرفت مثل تخيّل بی‌انتها است، ولی برترين و بلندترين هرم تو هستی.
و من، آن كوچک‌ترين مور،‌ كه بلندای تو را در چشم نمی‌تواند داشت.
من آن كوچک ترين مور: تشبيه
معنی: و من كوچک‌ترين مورچه‌ای هستم كه ديدگانم گنجايش بزرگيت را ندارد.
مفهوم: ناتوانی از درک عظمت علی(ع)
چگونه اين چنين كه بلند بر زبر ماسوا ايستاده‌ای
معنی: تلميح دارد به زمانی كه حضرت علی (ع) پا بر شانه‌ی حضرت محمّد (ص) گذاشت تا بت‌های كعبه را بشكند.
شكوه حضرت علی (ع) بالاتر از همه‌ی موجودات است.
زَبَر: برتر و بالاتر
ماسوا: مخفّف ماسوی الله، هر آنچه غير خدا، همه ی مخلوقات
در كنار تنور پير زنی جای می‌گيری،
و زير مهميز كودكانه‌ی بچّگکان يتيم
و در بازار تنگ کوفه …؟
تلميح دارد به اين كه با كودكان هم بازی می‌شدند و كنار تنور پيرزنی قرار می‌گيرند و برای آنان نان می‌پزند.
مهميز: ابزاری فلزی که به چکمه بندند و با آن اسب را حرکت دهند.
بچّگكان: بچّه‌های كوچک (ک نشانه‌ی تصغير)
معنی: چگونه تويی كه بالاتر از همه‌ی موجودات می‌آيی و در كنار تنور پيرزنی جای می‌گيری و نان می‌پزی، تو كه آن قدر بزرگی، چگونه وسيله‌ی سواری بچّه‌های يتيم می‌شوی و با آن عظمت چگونه در بازار‌های كوچک کوفه جای می‌گيری. تو جايگاهت برتر از اين‌هاست. آیا کوفیان تنگ چشم این همه مهربانی را ندیده‌اند.
مفهوم: حیرت از عظمت و فروتنی علی(ع)
پيش از تو/هيچ اقيانوس را نمی‌شناختم
كه عمود بر زمين بايستد...
تشبیه علی(ع) به اقیانوس.
عمود بر زمين بايستد: اغراق در وصف حضرت علی (ع)
معنی: حضرت علی (ع) مثل یک اقيانوس است. اقيانوس‌های ديگر بر خاک روانند ولی اين اقيانوس بر پا ايستاده و اين از مزايای حضرت علی (ع) است.
اقیانوس: تشخیص
پيش از تو /هيچ فرمانروا را نديده بودم
كه پای افزاری وصله‌دار به پا كند،
و مشكی كهنه بر دوش كشد
و بردگان را برادر باشد.
پای افزار: كفش
معنی: من قبل از تو حاكمی‌ را نديده بودم كه كفش وصله‌دار پايش كند و مشكی كهنه بر دوش كشد و با بردگان همچون برادر رفتار نمايد.
ای روشن خدا
در شب‌های پيوسته‌ی تاريخ
ای روح ليلة القدر
حتّی مطلع الفجر
ای روح شب قدر: شاعر می‌داند كه حضرت علی (ع) است كه به شب قدر روح و حيات بخشيده به نزول روح يا همان جبرئيل اشاره دارد. البته به طور غير مستقيم.
شب: نماد ظلم و جور
ای روح ليلة القدر...: تضمين سوره‌ی قدر
معنی: ای نور خدا در تاريكی و شب‌های هميشگی تاريخ (تو نه تنها شب‌های كوفه را روشن كردی، بلكه تاريخ را روشن كرده ای).
ای معنا و روح شب قدر تا طلوع صبح (اشاره به نزول جبرئيل، روح الامين، نيز دارد) در تمام روزگاران  تنها نور و ستاره‌ی ايمان تو هستی ای كه روح عبادت هستی تا واپسين روز، تا روز قيامت.
شب از چشم تو آرامش را به وام دارد
و طوفان از خشم تو، خروش را
کلام تو/گياه را بارور می‌كند
و از نفست گل می‌رويد.
شب از چشم تو آرامش را به وام دارد: تلميح دارد به آياتی از قرآن که خداوند فرموده‌اند: «شب را برای آرامش آفریدیم.» مثل: آیه‌ی 96 سوره‌ی انعام، آیه‌ی 67 سوره‌ی یونس، آیه‌ی 86 سوره‌ی نمل، آیه‌ی 72 و 73 سوره‌ی قصص
چشم و خشم: جناس ناهمسان(ناقص)
معنی:‌ شب آرامش خود را مديون چشم‌های بيدار توست و سكوت و آرامش را از چشمانت به امانت گرفته است.
طوفان خروش خود را از خشم تو به عاريت (وام) گرفته است.
سخن تو مفيد و مثمر ثمر است. سخن تو جان بخش است كه گياه را شكوفا می‌كند سخن تو خوشبو، دلنشين و جان پرور است از نفس گرم تو غنچه‌ی گل شكوفا می‌شود.
چاه/ از آن زمان كه تو در آن گريستی/ جوشان است.
تلميح دارد به ماجرای درد دل حضرت علی (ع) با چاه بعد از شهادت حضرت فاطمه (س)
حسن تعلیل دارد: (علّت جوشان بودن چاه اشک‌های حضرت علی (ع) است.)
حسن تعلیل: آوردن دلیل ادبی و غیر عقلی به جای دلیل منطقی را حسن تعلیل گویند.
معنی: چاه از آن زمان كه به درد دل‌هايت گوش داد و اشک‌های شبانه‌ات را ديد منقلب و جوشان شد. جوشش چاه به واسطه‌ی اشک توست.
سحر از سپيده‌ی چشمان تو می‌شكوفد
و شب در سياهی آن به نماز می‌ايستد.
سحر از سپيده‌ی چشمان تو می‌شكوفد: حسن تعليل  
سحر و شب: مراعات نظیر و تضاد
سپيده و سياهی: مراعات نظیر و تضاد
شب در سياهی آن به نماز می‌ايستد.: تشخیص
معنی: سپيدی چشمان تو ارمغان آورنده ی سپيدی سحر است. سحر روشنايی‌اش را از چشمان تو گرفته است.
و شب در برابر زيبايی سياهی چشم تو سر تعظيم فرود مي‌آورد. شب نماز گزار و ستاینده ی توست.
هيچ ستاره نيست كه وام‌دار نگاه تونيست(جناس همسان یا تام )
لبخند تو، اجازه‌ی زندگی است
هيچ شكوفه نيست كز تبار گلخند تو نيست.
تبار:نسل
معنی: تمام ستارگان فروغ و درخشش خود را از چشمان تو گرفته‌اند. مهر و نوازش تو و لبخند تو مايه‌ی حیات و زندگی بخش است. تمام شكوفه‌های شادی از نسل خنده‌های رضايت توست.
چگونه شمشيری زهر آگين
پيشانی بلند تو
– اين كتاب خداوند را –
 از هم می‌گشايد.
چگونه می‌توان به شمشيری دريايی را شكافت ؟
تلميح به ضربت خوردن حضرت علی (ع)
زهرآگین: آغشته به زهر
پيشانی: مشبّه
كتاب خداوند: مشبّهٌ‌به
وجه شبه: حضرت علی قرآن ناطق بود و ديگر اين كه شهادتش موجب زنده شدن دين و كتاب الهی شد.
دريايی: استعاره ازسر حضرت علی(ع)
معنی: چگونه شمشير زهر آگين سر مبارک تو را كه خانه ی قرآن بود شكافت، در حيرتم چگونه شمشير می‌تواند سر حضرت علی (ع) را  (دريايی را) به دو نيم كند.
هنگام كه به همتاب آفتاب
به خانه‌ی يتيمكان بيوه زنی تابيدی
«ک» در يتیمكان: «ک»ی تحبيب
آفتاب و تابيدی: مراعات نظير
تابيدی: مجازاً عنايت كردی
تلميح دارد به سركشی حضرت علی (ع) به يتيمان
معنی: وقتی كه با آفتاب و مانند آفتاب به خانه‌ی بيوه زنان و نيازمندان درخشيدی
و صولت حيدری را
دست مايه‌ی شادی كودكانه شان كردی
صولت: هيبت
دست مايه: سرمایه
معنی: هيبت شيرگونه ات را سرمايه‌ی شادی و شعف كودكان نمودی.
و بر آن شانه، كه پيامبر پای ننهاد
كودكان را نشاندی
تلميح دارد به اين كه حضرت علی (ع) بچّه‌های يتيم را روی شانه‌ی خود نشاند و تلميح دارد به فتح مكّه كه حضرت علي (ع) روی شانه‌ی حضرت محمّد(ص) رفت.
معنی: و كودكان را روی شانه ی خود سوار كردی شانه ای كه سخت مورد احترام حضرت محمّد(ص) بود.
و از آن دهان كه هُرّای شير می‌خروشيد
كلمات كودكانه تراويد،
هرّا: آواز مهيب (: ترسناک)، صدا و غوغا
معنی: و از آن دهان كه صدای بلند – غرّش شير – هنگام جنگ به گوش می‌رسيد تو زبان بچّگانه و نرم كودكانه به كار بردی.
آيا تاريخ بر در سرای
به تحيّر
خشک و لرزان نمانده بود؟
تشخيص و پرسش تأكيدی
سرا: خانه
معنی: آيا آن لحظه تاريخ به تعجّب به در خانه‌ی پيرزن خشكش نزده بود؟
در اُحُد
كه گل بوسه‌ی زخم‌ها
 تنت را دشت شقايق كرده بود،
مگر از كدام باده‌ی مهر، مست بودی
كه با تازيانه‌ی هشتاد زخم
 برخود حد زدی؟
كه گل بوسه‌ی زخم‌ها، تنت را دشت شقايق كرده بود: تلميح به زخمی‌شدن حضرت علی (ع) در جنگ احد
تشخيص هر زخم چون گلی است که بر تو بوسه می‌زند
گل بوسه‌ی زخم‌ها: اضافه‌ی تشبيهی، وجه شبه: شكاف زخم ماند لب است.
تنت را دشت شقايق كرده بود: تشبيه ،وجه شبه: ‌قرمزی
مگر از كدام باده‌ی مهر، ‌مست بودی: تلميح دارد به اين در احکام شرعی کسی كه شراب بنوشد، حد بر او جاری می‌شود و به او هشتاد تازیانه می‌زنند. (در غزوه‌ی اُحُد حضرت علی (ع) با همه‌ی وجود از اسلام و پیامبر دفاع کردند و در واقع 90 زخم خورده بودند ولی شاعر برای تناسب مجازات که حد شرعی است 80 آورده است.)
حد: مجازات شرعی
معنی: در جنگ احد بر تن مبارک تو 80 زخم كاری وارد شد  امّا تو خم به ابرو نياوردی، سرمست‌تر از پيش به دشمن تاختی تو كدام شراب عشق را نوشيده بود كه مجبور شدی به خود شلاق بزنی
كدام وام‌دار تريد؟
دين به تو، يا تو بدان؟
هيچ دينی نيست كه وام‌دار تو نيست.
دينی: مجازاً ديندار
معنی: نمی‌دانم تو به دين پيامبر بدهكارتری يا دين به تو بدهكارتر است. هر دينداری مديون توست.
دری كه به باغ بينش ما گشوده‌ای
هزار خيبری‌تر است
باغ بينش: اضافه‌ی تشبيهی
تلميح به جنگ خيبر
معنی: دری (کتاب نهج البلاغه)كه تو به روی انديشه‌ی ما گشوده‌ای هزار مرتبه از گشودن در قلعه خيبر بزرگ‌تر  و مهم تر است.
روایت است امام علی (ع) در غزوه‌ی خيبر در بزرگ قلعه را از جا كند و به جای سپر در دست گرفت.
مرحبا به بازوان انديشه و كردار تو
بازوان انديشه: اضافه‌ی استعاری و تشخيص
معنی: انديشه‌ی بلند و رفتار والای تو را می‌ستايم.
شعر سپيد من، رو سياه ماند
كه در فضای تو
به بی‌وزنی افتاد
سپيد و سياه: مراعات نظیر، تضاد
سپيد : ‌ايهام تناسب: 1- قالب شعر، 2- رنگ سپيد (كه با سياهی هم تناسب دارد و هم تضاد)
بی‌وزنی: ايهام دارد:1- سبک، 2- بدون وزن عروضی
حسن تعليل: علّت بی‌وزن بودن قالب شعری‌اش را توصیف حضرت علی (ع) دانسته است.
شعر روسیاه ماند: تشخيص
رو سیاه ماندن: کنایه از شرمنده شدن
معنی: شعر سپيد من خجالت زده است، نتوانسته‌ام حقّ كلام را بگويم شعر من در ميان اوصاف تو رو سياه ماند زيرا كه وقتی از تو سخن می‌گفتم وزن را فراموش كردم.
هر چند كلام از تو وزن می‌گيرد
معنی: هر چند كه كلام با وجود نام تو ارزشمند می‌شود.
مهم: اعتبار سخن از كيست؟ اعتبار حضرت علی (ع)
وسعت تو را
چگونه در سخن تنگ مايه گنجانيم؟
وسعت و تنگ مايه: تضاد
تنگ مایه: کم توان.محدود
معنی: امّا عظمت و بزرگی تو را چگونه می‌توان با واژگان بيان كرد.
تو را در كدام نقطه بايد به پايان برد؟
معنی: نمی‌دانم در كدام نقطه كلام مربوط به تو را بايد پايان داد!
فتباركَ الله، ‌تباركَ الله
تباركَ اللهُ احسنُ الخالقين
تضمين، تكرار و تأكيد
معنی:‌ آفرین بر خداوند که بهترين آفرينندگان است.
خجسته باد نام خداوند
كه نيكو ترين آفريدگان است
و نام تو
كه نيكوترين آفريدگانی.
خجسته: مبارک باد
ردّ مطلع
معنی: آفرين بر نام خداوند  كه بهترين خالق است و نام تو كه بهترين مخلوقات خداوند هستی.
اله کرم یزدان پناه دبیر زبان و ادبیات فارسی دبیرستان های استعدادهای درخشان و نمونه
نگاهی کوتاه به درس غرش شیران سال دهم 
 
غرش شیران
قالب : قصيده
مخاطب قصيده : طبقه ی مرفه و حاکم عصر شاعر ( سيف فرغانی )
محتوا : 1- نقد طبقه ی مرفه و حاکم عصر شاعر
           2- نا پايداری ايام خوش آنان
 
                  هم مرگ بر جهان شما  نيز بگذرد                 هم رونق زمان شما نيز بگذرد .
جهان : مجاز از " وجود و زندگی "
مرجع: " شما " طبقه ی حاکم و مرفه جامعه
 رونق : فروغ ، زيبايي ، درخشش ، شکوه / زمان : زمانه ، دوران
واژه های " شما نيز بگذرد " آ رايه ی تکرار  
معنی : در نهايت ، مرگ نيز به سراغ شما خواهد آمد و رونق و شکوه دوران شما نيز روزي به پايان خواهد رسيد.
مفهوم : تاکيد بر " گذرا بودن روزگار انسان های مرفه و بی درد جامعه "
 
          وين بوم محنت از پی آن تا کند خراب                 بر دولت آشتيان شما نيز بگذرد
بوم : جغد
بوم : نماد " نحسی ، نا مبارکی ، شومی "
محنت : غم و سختی و رنج
بوم محنت : اضافه ی تشبيهي ( محنت : مشبه / بوم : مشبه به )
از پی آن : برای آن ، به خاطر آن
دولت : خوش بختی ، اقبال
بوم محنت بر آشيان کسی گذشتن : کنايه از " نابودی قدرت و اعتبار " " از بين بردن خوشبختي
                                          ترکيب اضافی مقلوب " آشيانه ی خوشبختي   
             دولت آشيان        
 
معني:  محنت و سختی ، جغد شوم ويرانگری است که به ما بسنده نمي کند شما را نيز خانه خراب خواهد کرد
 
               آب اجل که هست گلوگير خاص و عام            برحلق و بر دهان شما نيز بگذرد
اجل : مرگ (اهميت املايي دارد )
آب اجل:  اضافه ی تشبيهي ( اجل : مشبه/ آب مشبه به )
گلوگير : کنايه از " نابود کننده ، خفه کننده، کشنده ، آزار دهنده " صفت فاعلي مرکب مرخّم
خاص و عام : آرايه ی تضاد ، مجاز از " همه ی مردم ، همه ی جانداران "
گلو ، حلق ، دهان : تناسب
آب اجل بر حلق کسي گذشتن : کنايه از" مرگ و نابوي"
بيت تلميح دارد به آيه ی " کلّ نفس ذائقه الموت " هر نفسی طعم مرگ را مي چشد           
بيت دارای تمثيل است.
معني : مرگ که نابودکننده خاص و عام است روزی شما را نيز نابود خواهد کرد.
مفهوم : مرگ فراگير است برای همه ی موجودات
 
           چون داد عاقلان به جهان در، بقا نکرد                 بيداد ظالمان شما نيز بگذرد
داد : عدل و انصاف
به جهان در: دو حرف اضافه برای يک متمم          دستور تاريخي
بقا نکرد:  باقي نماند / بيداد : ظلم و ستم
 تضاد :  داد و بيداد    ـ      عادلان و ظالمان       
واج آرايي ، تکرار مصوّت "ا" و صامت هاي " د"   و "ن "
معني:  وقتی که عدل و انصاف  انسان هاي عادل در جهان باقي نمی ماند ظلم و ستم ظالمان نيزيقيناً از بين رفتنی است.
مفهوم : عدل و ظلم ( در اين جهان ) هر دو زوال پذير است
 
          در مملکت چو غرّش شيران گذشت و رفت              اين عوعو سگان شما نيز بگذرد
مملکت : مي تواند مجاز از " دنيا " باشد/غرّش : بانگ ، فرياد ، خروش
شيران : استعاره ی مصرحه از " شجاعان و قدرتمندان"
عوعو: وق وق، " نام آوا" که بيانگر صدای سگ است. استعاره از : قدرت های ظاهری "
سگان :استعاره ی مصرّحه از " افراد پست فرو مايه و ظالم "
غرش و عو عو /سگان و شيران: در مفهوم تضاد به کار رفته است .
معنی: وقتي که بانگ و خروش انسان های شجاع گذشت و رفت  اين صدای گوش خراش شما انسان های پست نيز يقينا رفتنی است.
مفهوم : زوال پذيری شکوه و قدرت ظاهری انسان هاي پست و فرو مايه
ارتباط معنايي دارد با بيت قبل.
 
           بادی که در زمانه بسي شمع ها بکشت            هم بر چراغدان شما نيز بگذرد
باد : استعاره ی مصرّحه از " مرگ "/ شمع : استعاره ی مصرّحه از " وجود انسان ها "
چراغدان : استعاره ی مصرحه از " زندگی و قدرت ( طبقه مرفه و حاکم )"
شمع و چراغدان : تناسب
باد : تشخيص ( به خاطر " کشتن " )/ باد بر شمع و چراغدان وزيدن : کنايه از " مرگ و نابودي"
معنی : مرگ هم چو بادی است که شمع وجود انسان ها را خاموشی می کند اين اجل شما را نيز نابود خواهد کرد
مانند بيت سوم تلميح دارد به ايه ی " کل نفس ذائقه الموت "
ارتباط معنايی دارد با :
آب اجل که هست گلوگير خاص و عام                         بر حلق و بر دهان شما نيز بگذرد
 
     زين کاروان سراي بسي کاروان گذشت               ناچار کاروان شما نيز بگذرد
کاروان سرا : استعاره ی مصرحه از " دنيا " / کاروان سرا و کاروان : تناسب و تکرار
کاروان مصراع اول استعاره ی مصرحه از " مردم انسان ها "
               و در مصراع دوم استعاره ی مصرحه از " زندگي یا حکومت و قدرت "
واج آرايی : تکرار مصوت بلند " ا "
معنی : انسان های زيادی به کاروان سرای دنيا آمده اند و رفته اند شما نيز ناگزير از اين دنيا خواهيد رفت
مفهوم : انسان ها همگی فانی هستند
 
            ای مفتخر به طالع مسعود خويشتن                 تاثير اختران شما نيز بگذرد
مفتخر : افتخار کننده مغرور بالنده / طالع : بخت .اقبال. شانس / مسعود : فرخنده نيکو با سعادت سعادتمند
اختران: ستارگان / تاثير اختران شما نيز بگذرد: کنايه از اين که بخت نيک شما نيز به پايان خواهد رسيد
طالع و اختران : تناسب
واج آرايي : تکرار صامت " ت "             
اشاره و تلميح دارد به اعتقاد قدما که ستارگان را در تعيين سرنوشت انسان ها دخيل می دانستند
معني: ای کسي که به بخت نيک خود افتخار ميکنی اين بخت و اقبال فرخنده ی شما نيز به  پايان خواهيد رسيد.
 
 
                بر تير جورتان ز تحمل سپر کنيم         تا سختي کمان شما نيز بگذرد
جور : ظلم و ستم
تير جور : اضافه ی تشبيهي (جور : مشبه / تير : مشبه به )
زتحمل سپر کنيم : تشبيه ( تحمل :مشبه/ سپر : مشبه به
کمان : مجاز از " قدرت ،سلطه ، زور و ستم " ( علاقه ی کليه )
سختی کمان : قدرت و سلطه فراوان
تير و سپر و کمان: تناسب
معني : با سپر صبر و تحمل در برابر ستم و ظلم تير مانند شما ( حاکمان ) استقامت مي کنيم تا اين که دوره ی سلطه و قدرت شما نيز به پايان برسد.
 
             ای تو رمه سپرده به چوپان گرگ طبع               اين گرگي شبان شما نيز بگذرد
تو:  منظور انسان های پستي که حاکمان ستمگر را روی کار آورده اند
رمه : گله استعاره ی مصرحه از " مردم "   " توده مردم "
چوپان : استعاره ی مصرّحه از " عاملان ظالم حکومت "
گرگ طبع : گرگ صفت ، درنده خو
گرگی : استعاره ی مصرحه از" ظلم و ستم  "    " رفتار ظالمانه "
شبان : چوپان ، استعاره ی مصرّحه از " حاکمان ظالم "
گرگ و رمه و چوپان و شبان : تناسب ( مراعات  نظير )
رمه و گرگ: تضاد ( طباق )
معني : ای کساني که مردم را به دست  حاکمان ستمگر  گرگ صفت سپرده ايد( آگاه باشيد ) که اين ستمگری شما نيز روزی به پايان خواهد رسيد.
یزدان پناهتان باد.


موضوعات مرتبط: فارسی و نگارش 1/علوم وفنون ادبی(پایه دهم) نمونه سوال زبان و ادبیات فارسی پیش دانشگاهی...
ما را در سایت نمونه سوال زبان و ادبیات فارسی پیش دانشگاهی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : gulane بازدید : 298 تاريخ : شنبه 25 آذر 1396 ساعت: 21:43